جدول جو
جدول جو

معنی بی شبه - جستجوی لغت در جدول جو

بی شبه
(شِبْهْ)
مرکّب از: بی + شبه، بی مثل. بی نظیر. بی عدیل. بی همتا. بی مانند. فرید. وحید. واحد. ناهمتا. بی مثیل. بی مثال. یتیمه. بی همال. عدیم النظیر. معدوم المثل. بی نمون. بی کفو. بی بدل. (یادداشت مؤلف، رجوع به شبه شود.
لغت نامه دهخدا
بی شبه
بی مثل، بی نظیر، بی مانند، ناهمتا، بی مثال، بی بدل
تصویری از بی شبه
تصویر بی شبه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی شبهه
تصویر بی شبهه
بی شک و تردید
فرهنگ فارسی عمید
(شُ کُهْ)
بی شکوه. بی تشریفات. بی کبکبه و دستگاه:
خانه هرکه روی بی شکه آن خانه تراست.
سوزنی.
رجوع به شکه شود، (اصطلاح تصوف) بی شکلی:
صورت از بی صورتی آمد برون
بازشد کانا الیه راجعون.
مولوی.
و رجوع به صورت و هیولی شود
لغت نامه دهخدا
(شِ هَُ نِدد)
مرکّب از: بی + شبه + و + ند، بی مثل و مانند. رجوع به شبه و ند شود، بی حس: اندامی که دردکند دردش بنشاند که بی آگاه کند آن جای را. (الابنیه عن حقایق الادویه)، و اندامها اندک اندک خدر میشود و بی آگاه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ /هَِ)
مرکّب از: بی ’فارسی’ + شبهه ’عربی’، بی شبهت. بی گمان. بی شک. بلاشک. بلاشبهه. (یادداشت مؤلف)، بی شک. بی اشتباه. (ناظم الاطباء)، رجوع به شبهه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ)
مرکّب از: بی + شبهت، از شبهه ’عربی’، بی شک. بی تردید: و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. (کلیله و دمنه)، اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت بورزد... بی شبهت کور شود. (کلیله و دمنه)، رجوع به شبهت شود.
لغت نامه دهخدا
(شُ هََ / هَِ)
بی تردیدی
لغت نامه دهخدا
(شَ رَهْ)
مرکّب از: بی + شره، بی آز و طمع. بدون حرص و آز:
بغرض دوستی مکن که خواص
درس والتین بی شره نکنند.
خاقانی.
رجوع به شره شود، بیهوده، یاوه. بی معنی. (ناظم الاطباء،
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مرکّب از: بی ’فارسی’ + شبیه ’عربی’، بی همتا. بی نظیر. بی مانند:
میر ابوالفضل کز فتوت و فضل
در جهان بی شبیه و بی همتاست.
فرخی.
و رجوع به شبیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی شوی
تصویر بی شوی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شوهر
تصویر بی شوهر
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شکی
تصویر بی شکی
یقین، عدم تردید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شباهت
تصویر بی شباهت
ناجور اهوماناک ناهمانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شبان
تصویر بی شبان
بی چوپان، بی نگهبان گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی آبی
تصویر بی آبی
بدون آب بودن فقدان آب، بی رونقی، بی آبرویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شائبه
تصویر بی شائبه
نیامیخته ناب بی آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
خوار بی ارج زر و سیمی که بر روی آن نقشی حک نکرده باشند، بی قدر بی اعتبار بی شا ن و شوکت (شخص)، بی طراوت بی نمود (شی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی سبب
تصویر بی سبب
بی جهت، بی تقریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی رتبه
تصویر بی رتبه
نداشتن مرتبه و مقام، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تحمل، ناآرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی ربط
تصویر بی ربط
بی پیوند بی سر و ته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بها
تصویر بی بها
بی قیمت و ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
نا آگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طبع
تصویر بی طبع
بی توجه و بی استعداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شره
تصویر بی شره
بی آز و طمع، بدون حرص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شبهه
تصویر بی شبهه
بی گمان بی برو برگرد بی شک و تردید، بی اشتباه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شبهه
تصویر بی شبهه
((شُ هَ یا هِ))
بی شک و تردید، بی اشتباه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی شور
تصویر بی شور
بی علاقه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی شرم
تصویر بی شرم
وقیح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی سبب
تصویر بی سبب
بیهوده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی شباهت
تصویر بی شباهت
ناهمانند، ناهمسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی صبر
تصویر بی صبر
ناشکیبا، بی تاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی خبر
تصویر بی خبر
سرزده، ناآگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
بدون تردید، بی تردید، بی شک، بی شبهت، بی گمان، حتمی، قطع
فرهنگ واژه مترادف متضاد